توضیحات
گزیدهای از یادداشت ناشر (محمدرضااصلانی / نشر نقره / ۱۳۶۷) بر چاپ نخست کتاب:
«دکترفلامکی را از سالها پیش میشناختیم. از آن زمان که معماری از برای ما تنها حجم ساختیافتۀ کاربردی نبود، بل بهعنوان الگوی نظامیافتۀ فضای تحرّک انسان و تعریف هندسی و زیستی فضا، موضوع پژوهش بودهاست و نیز یافتن موازین خاصه این تعریف در روند معماری ایران از طریق مصاحبهها، میزگردها و مقالهها، بیشوکم با نظرات یک شهرسازـ معمار ایرانی آشنا میشویم ـ بهویژه در کتابش: «باززندهسازی بناها و شهرهای تاریخی» (توجه شود به صفحات ۵۳ تا ۶۴ و ۱۱۹ تا ۱۳۸) ـ که با معماری ایران بهعنوان الگوهای تزیینی و شاعرانه برخورد نمیکرد، بل در پی مفاهیمی جامعتر در معماری گذشتۀ ما و شالودهای جامعتر در معماری معاصر بود.»
«هرچند این کتاب به ناگزیر از تحلیل یک اندیشهپرداز مدرسی فراتر میرود، اما فارابی در اینجا نقطۀ مرکزی یک مسیر تاریخی است. آن چیزی که در دیدگاهها گم شده، در برداشتها مغشوش شده و ازاینرو فهم تشکّل زنجیرهای شهرهای ما را مشکل کردهاست. »
« مقولهبندی این مسیر تاریخیـنظری، کار آسانی نیست، چه از آزادگی اسطورهای کهن انسان این سرزمین آغاز میشود تا به تسلیم آگاهانۀ این انسان به نظام عدل کیهانی و جستوجوی عدالت اجتماعیـالهی و چگونگی تلاش مردم این سرزمین در شکلگیری این مقوله میرسد، که نمیتوان آن را بدون اندیشیدن و پیگیری فلسفۀ تاریخ مردم این سرزمین دید. تاریخی که در واقع به نظر نوعی هرجومرج میآید. از لابهلای چنین نگاشتههای اصیل و غیراصیل، رسیدن به دریافتی مقولهبندیشده از انسانایرانی، از اندیشۀ متشکّلشدن و از دولتمداری و شهروندی، کاری سخت عجب است و در این باب نمیتوان به کوتاهسخن گفت و رفت. از این است که مؤلف ناگزیر، بسیاری جنبهها را متذکر میشود. بهخصوص در ثلث نخستین نوشتار ـ که گاه از اصل موضوع بهدور مینماید و گاه درهمپیچیده. لکن این موضوعها، زنجیرههای یک رشتۀ مبهماند که در سیر تاریخ ما، همواره از آنها به غمضعین گذاشتهایم، و به خاطرات خندهآور مشتی دلقک یا دستبالا به نگاشتههای باستانشناسانهای که بهتعهّد، حلقههایی از آنها مفقود است، بسنده میشود.»
«مؤلف با دوختن زمان معاصر به گذشتۀ دور و گذشته و آیندۀ فارابی، نشانمیدهد که چگونه فارابی کورۀ این اندیشهسوزان ایرانی است از برای رسیدن به نظامی درست و منطقی و منطبق با سلسلهمراتب ارزشها و مطابقۀ ارزشهای انسانی با ماوراءانسانی و رسیدن به کیهانی همگون و متعادل. ازاینرو، در این کتاب، مؤلف نه نویسندهای است خوشکلام و سخنپرداز، بل جویندهای است که راه میجوید و به ناهمواریها برمیخورد و این ناهمواریها در سخن او بازتاب مییابد، چه به ضرورتِ زمان، چه به پیچیدگی موضوع.»
«مؤلف توجهمیدهد که هر سه تنی که در فردای فارابی به ساخت و اجراگذاردنِ نظام آن مدینهآرمانی آهنگکردهاند، خود به ساخت فضای مادی اندیشههای خویشتن دستزدهاند: یکی ـ نظامالملک ـ در پی شکلدادن به فضای تحرّک فرهنگی، نظامیهها را میسازد که چهارچوب الگودهنده تحرّک فضایی میشود و بهاینترتیب تحرّک در زمینۀ فرهنگی و فرهنگیـعلمی را با تحرک سازمانیافته در فضای مکانی منضبط میکند. دیگری ـ خواجه رشیدالدین فضلاله ـ به ربعرشیدی می پردازد که فضای تحرّکاجتماعی را با تقسیمبندی راستهها و محلهها، به شکل مشخص آرمانی خود نزدیک میکند و بهاینترتیب سه زمینه تحرّک فضاییـاجتماعی را در یک شهرک عظیم، فضایی مکانی میدهد. و آن سومین ـ شاهعباس ـ در پی بهتحققرساندن یک امپراطوری آرمانی متأله، در نقشجهان به وجهی منظم در چهارگوشۀ جهان، چهار عنصر جهان را فضای مکانی میدهد.»
«چه هوشمندانه است که مؤلف، اندیشه ریاضی فارابی را در الموسیقىکبیر او جستوجو میکند و با آهنگـنغمه (نت) موسیقی به آرمان فارابی نقبمیزند و راه را به فردای فارابی از طریق تعریف علمحیَل بازمیکند که علم انطباق برهان ریاضی است بر اجسام خارجی.»
***
کتاب در چهار فصل با عناوین «فضای تحرّک اجتماعی امروز»، «پارامترهای محیطی امروز»، «فضای تحرّکاجتماعی نزد فارابی؛ مدینۀ فاضله» و «از دیروز تا فردای شهر آرمانیِ فارابی» تدوین شدهاست که فهرست کامل مطالب را در gisoom میتوانید ملاحظه فرمایید و در زیر گزیدهای از متن کتاب را:
«کسانی که در طول تاریخ به شهری ایدهآل برای زندگی آدمها، بهگونهای انسانی اندیشیده و شکلی از آن را ابداع و عرضهکردهاند، کاری جز اینکه خود را بهجای آدمیان بگذارند و بکوشند تا به کلیه درخواستهای آنان بهترین جواب را بدهند، نداشتهاند. اینان، اوتوپیست لقب یافتهاند و فارابی، در میان آنان، دارای مقامی ویژه است…
امّا بنگریم به شهری که همهچیزش درهم ریخته تا به شکلی تازه و در مکانهایی تازه، طبق خواستههای مردمش، دوباره ترکیب شود. اینجا معضلات محیطی و انسانی بزرگ مطرح میشوند: چگونه میتوان حکمکرد که شهروندی که هرگز در خانهای مناسب زندگی نکرده، از میان خانههایی که برایش توصیف و ترسیم کردهاند، یکی را انتخاب کند؟ چگونه میتوان باور داشت که خانه مسکونی شهروندی که در لحظه انتخاب با دیدگاههای ایده الی وی مطابقت داشتهاست، با گذشتِ زمان نیز این خصیصه را حفظ کند و همیشه بهترین خانه باشد؟» (ص ۱۴۰ و ۱۴۱)
«آیا مقبول تواند بود که برای پاسخگویی به درخواستهایی که میدانیم در طول زندگی انسانهای متشکل و نیمهمتشکلِ یکجانشین بیپاسخ مانده، خانهای اختراع شود که بتواند باب طبع هرکس و همهکس باشد؟ اگر چنین راهحلی را برای مسأله مسکن در شهرها قبولنمیکنیم، پس چرا با آن تعداد زیاد معمار و مهندس و مدارس معماری و مهندسی که زندگی خود را به اونیفیکاسیون و استانداردیزاسیون اختصاصمیدهند و دستآخر، بهکمک سرمایهگذاریهای خصوصی و دولتی و خصوصیـدولتی، خانههای پیشساختۀ طبق روشهای جدید صنعتساختمان را به مردمان عرضه میکنند، درنمیافتیم؟» (ص۱۴۱)
«اما، ازآنجاکه شهرآرمانی فارابی، موضوع اصلی بحث ما و نقطهعطف بررسیهای ما درباره مسائل روزمرّه شهر است، به روشنداشتن دو مطلب نیاز داریم: اول اینکه شهر ایدهآل فارابی، شهری است که ساکنانش افرادی کوسموپولیت اند، یعنی اینکه فارابی به شهری جهانی اندیشیده که در آن «امم» گونهگون توانند زیست. و دوم اینکه مبانی فکری فارابی مکانی گستردهتر از دیار متنوع مورد زیست او بودهاند و به زمانی پهناورتر از عمر وی، به عنوان فرد، متعلقاند.» (ص۱۸۵)
«فارابی، نه خاص یک قوم، نه زیر لوای یک دین و نه تحت بینشی واحد تواند بود. بهخاطر میسپاریم که مدینۀفاضله فارابی، شهری است جهانی؛ شهری است که در ابعادی فرای دکترینهای وابسته به انسانهای یکجانشین و متشکلی که در قید این دو عامل قراردادی و اینجهانی میزیند، طرحریزی شدهاست.» (ص۱۸۶)
«اگر ایرانیان، در حدود یکقرن پیش، گامی تازه در راه بهبودی راهوروال اداره خود و سرزمین خود برنمیداشتند، دیروز و فردای فارابی تا امروز و فردای ما ادامهمییافت. آنچه که مردمان ایران ـ و بهویژه شهرنشینان کشورـ درهم ریختند و معنا و مفهوم موجودیتاش را دگرگون کردند، مکان سنّتی آنان در هرم روابطاجتماعی بود. تا آنزمان، مردمان نه در روند تصمیمگیریهای مربوط به خودشان قرارمیگرفتند، نه راه تحصّل برایشان باز بود و نه شناخت هرآنچه باید، برایشان میسور بود و نه در شرایطی قرار داشتند که بتوانند اعتقادات مذهبی خود را براساس تعالیم اوّلیۀ «کتاب» خویش پیگیرند.» (ص۳۰۴)